وبلاگ جوجه مهندس ها

یادداشت های دو دانشجوی مهندسی کامپیوتر

وبلاگ جوجه مهندس ها

یادداشت های دو دانشجوی مهندسی کامپیوتر

به پایان آمد این دفتر ......


آخییییییییییییییییش!!!بالاخره تموم شد. دیروز بالاخره آخرین امتحانمو دادم. حالا فقط مونده پروژه پایانی که اونم تا آخر تابستون تموم میشه. یعنی یه جورایی فارغ التحصیل شدم!!

ولی این چها سال خیلی زود گذشت. انگار همین دیروز بود که بابا خبر قبولی رو بهم داد. وقتی این خبروشنیدم اصلا باورم نمی شد. از بچگی رویام قبولی تو رشته کامپیوتر بود.
اولین روزی که برای ثبت نام رفتم دانشگاه ، انگار که جو گیر شده باشم 20 واحد گرفتم!!!!!!!!!!!!!!
ترم اول با اون درس مبانی برنامه نویسی و استاد محترمه فوق العاده باسواد!!!!! حال همه بچه ها اساسی گرفته شد. ولی ترم 2 تلافی کردن و برای درس برنامه نویسی پیشرفته یه استاد ماه آوردن که حقیقتا با اون استاد بود که تازه فهمیدیم برنامه نویسی یعنی چی!
.....طفلی این استاد که از وضعیت اسف بار ترم قبل ما خبر نداشت، همون روزای اول حالش گرفته شد، قهر کرد!!!! حالا کی حوصله منت کشی داره؟؟ما هم که اصلا آدمی نبودیم که زیر بار این حرفا بریم! یعنی چی بریم بریم منت یه پسرو بکشیم؟!؟! اصلا.............
ولی بماند که منت کشی هم کردیم ، دوباره آوردیمش سر کلاس!


یادش بخیر داستانهای بیل گیتس و دوستان!!!
ترم 5 و 6 ، هر هفته چهارشنبه ها سریال بیل گیتس اینا!! داشتیم.سر کلاس مهندسی نرم افزار 1 و 2 که انصافا اعتراف می کنم نود درصد مهندسیم رو مدیون این استادم.
مهندسی نرم افزار 2 و مدیربازی و جلسات Leader ها که مجبورمون می کرد چهارشنبه ها تا ساعت 10 شب به خونه نرسیم.
اگه هیچ نتیجه ای هم نداشت، که واقعا داشت . یکم حس مدیر بودنو تجربه کردیم.آی حال داد.......
و کلاس های شیوه ارائه که تو اون کلاس ها حتی شیوه زندگی روهم یاد گرفتیم. کلاسمون رو بچه های صنایع اشغال کرده بودن.

 هر چی هم سنگ زدیم!!!!!!!! مین کار گذاشتیم و نارنجک انداختیم نتونستیم این رژیم غاصب رو سرنگون کنیم.آخه بچه های رشته صنایع که همه درساشون ارائه داره باید با دانشجوی کامپیوتر تو یه کلاس سنجیده بشه؟!
و درس ذخیره و بازیابی و Data Base و پروژش که ..................... شرمنده .اینو دیگه واقعا روم نمی شه درباره اش چیزی بگم.دانشجو ها که هیچ، سایر اساتید و حتی کارمندا هم میشناختند این موجود خارق العاده رو.
و از همه این ها هم که بگذریم.گل سر سبد این چهار سال و کلاس های مفرح............جون.درس شبکه و یه استاد شنگول که تقریبا هر هفته هم کلاسهای 3 ساعتی ما به 4،5 و گاهی هم 6 ساعت به درازا می کشید. اگه تا 10 ساعت هم طول می کشید همه با جون و دل میموندن.چون هم فوق العاده درس می داد و هیچ کسی هم اصلا احساس خستگی نمی کرد.


بیچاره بچه های مهندسی اینترنت که بعد از ما با این استاد کلاس داشتند. همیشه کلاسشون دودر بود.
و سال آخر...............
سال آخر که دیگه ارشدای دانشگاه بودیم. از تابستون مرکز تحقیقات رو اشغال کردیم!! کل زندگیمون تو مرکز تحقیقات بود.
و موقع انتخاب واحد که ما هر چی گرفتیم، اینا هی حذف کردن.به هفته التماس کردیم که آخه قربونتون بریم یه درس اختیاری بدین . بعضی از بچه ها داشتن حذف ترم می شدن.

آخرش هم چی دادن؟!؟! حسابداری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آخه حسابداری چه ربطی به مهندس کامپیوتر داره؟!
شاید هم داره ، ما نمی دونیم.!!
بعد هم کلی نامه و عریضه که خوب باشه. حالا این ترم نشد، حداقل ترم بعد یه واحد آبرومند بدین که بعدا رومون بشه بگیم تو دانشگاه این واحد اختیاری رو پاس کردیم.!ولی انگار که................

ولی خوب.این همه بگیر و ببند بالاخره حالا که ما فارغ التحصیل شدیم داره نتیجه میده. برای بچه های بعد از ما ،ترم دیگه چند تا واحد اختیاری توپ دادن. خوبه.دیگران نکاشتند و ما نخوردیم.!! ما کاشتیم و دیگران بخورند.
.......................
و گروه سه نفری fan که تو کل دانشکده معروف بود.
بعضی از بچه ها فکر میکردند که ما قبل از دانشگاه با هم دوست بودیم!
البته اسامی دیگه هم داشتیم.pat و mat و شرمنده یه cat هم داشتیم. آخه شباهت زیادی به اون دو شخصیت دوست داشتنی داریم!!!.
و البته سه تفنگدار. تو هر چیزی پیش مرگ کلاس بودیم و هر چی بلا ملا بود اول سر این fan بیچاره میومد.دعوا برای ارائه واحد، دودر کردن کلاس ها،....
با چند تا شیرین عسل تو کلاس که اگه یه هفته خود شیرینی نمی کردن شکرک می زدن!!
و گروه fan ، باز هم پیشتاز...........

و این چهار سال با همه خوبی و بدی، سختی و راحتی، همه شب بیداری ها تا صبح برای انجام پروژه ها ، تموم شد........
بهار هم تموم شد.....
انگار همه چیز داره تموم میشه.
ولی برای هر کی یه ماجرای تازه شروع میشه.
بعضی از بچه ها میرن سراغ کار، بعضیا سفت و سخت درس میخونن برای کارشناسی ارشد و بعضیا هم..... .

 

بچه ها همتونو دوست دارم و دلم براتون تنگ میشه.

من که شاخ در آوردم!!

مطالبی که می خونید مکالمات تلفنی واقعی ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مایکروسافت در انگلستانه :

مرکز مشاوره : چه نوع کامپیوتری دارید؟
مشتری : یک کامپیوتر سفید...
*
مشتری : سلام، من «سلین» هستم. نمی تونم دیسکتم رو دربیارم
مرکز : سعی کردین دکمه رو فشار بدین؟
مشتری : آره، ولی اون واقعاً گیر کرده
مرکز : این خوب نیست، من یک یادداشت آماده می کنم...
مشتری : نه ... صبر کن ... من هنوز نذاشتمش تو درایو ... هنوز روی میزمه .. ببخشید ...
*
مرکز : روی آیکن My Computer در سمت چپ صفحه کلیک کن.
مشتری : سمت چپ شما یا سمت من؟
*
مرکز : روز خوش، چه کمکی از من برمیاد؟
مشتری : سلام ... من نمی تونم پرینت کنم.
مرکز : میشه لطفاً روی Start کلیک کنید و ...
مشتری : وش کن رفیق؛ برای من اصطلاحات فنی نیار! من بیل گیتس نیستم، لعنتی!
*
مشتری : سلام، عصرتون بخیر، من مارتا هستم، نمی تونم پرینت بگیرم. هر دفعه سعی می کنم می گه : «نمی تونم پرینتر رو یدا کنم» من حتی پرینتر رو بلند کردم و جلوی مانیتور گذاشتم ، اما کامپیوتر هنوز می گه نمی تونه پیداش کنه...
*
مشتری : من توی پرینت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم...
مرکز : آیا شما پرینتر رنگی دارید؟
مشتری : نه.
*
مرکز : الآن روی مانیتورتون چیه خانوم؟
مشتری : یه خرس Teddy که دوست پسرم از سو پرمارکت برام خریده.
*
مرکز : و الآن F8 رو بزنین.
مشتری : کار نمی کنه.
مرکز : دقیقاً چه کار کردین؟
مشتری : من کلید F رو 8 بار فشار دادم همونطور که بهم گفتید، ولی هیچ اتفاقی نمی افته...
*
مشتری : کیبورد من دیگه کار نمی کنه.
مرکز : مطمئنید که به کامپیوترتون وصله؟
مشتری : نه، من نمی تونم پشت کامپیوتر برم.
مرکز : کیبوردتون رو بردارید و 10 قدم به عقب برید.
مشتری : باشه.
مرکز : کیبورد با شما اومد؟
مشتری : بله
مرکز : این یعنی کیبورد وصل نیست. کیبورد دیگه ای اونجا نیست؟
مشتری : چرا، یکی دیگه اینجا هست. اوه ... اون یکی کار می کنه!
*
مرکز : رمز عبور شما حرف کو ک a مثل apple، و حرف بزرگ V مثل Victor، و عدد 7 هست.
مشتری : اون 7 هم با حروف بزرگه؟
*
یک مشتری نمی تونه به اینترنت وصل بشه...
مرکز : شما مطمئنید رمز درست رو به کار بردید؟
مشتری : بله مطمئنم. من دیدم همکارم این کار رو کرد.
مرکز : میشه به من بگید رمز عبور چی بود؟
مشتری : پنج تا ستاره.
*
مرکز : چه برنامه آنتی ویروسی استفاده می کنید؟
مشتری :   .Netscape
مرکز : اون برنامه آنتی ویروس نیست.
مشتری : اوه، ببخشید... Internet Explorer
*
مشتری : من یک مشکل بزرگ دارم. یکی از دوستام یک Screensaver روی کامپیوترم گذاشته، ولی هربار که ماوس رو حرکت میدم، غیب میشه!
*
مرکز : مرکز خدمات شرکت مایکروسافت، می تونم کمکتون کنم؟
مشتری : عصرتون بخیر! من بیش از 4 ساعت برای شما صبر کردم. میشه لطفاً بگید چه قدر طول میکشه قبل از اینکه بتونین کمکم کنید؟
مرکز : آآه..؟ ببخشید، من متوجه مشکلتون نشدم؟
مشتری : من داشتم توی Word کار می کردم و دکمه Help رو کلیک کردم بیش از 4 ساعت قبل. میشه بگید کی بالاخره کمکم می کنید؟
*
مرکز : چه کمکی از من برمیاد؟
مشتری : من دارم اولین ایمیلم رو می نویسم.
مرکز : خوب، و چه مشکلی وجود داره؟
مشتری : خوب، من حرف a رو دارم، اما چه طوری دورش دایره بذارم؟